فروشگاه تجارت حلال
فروشگاه هایپرثنا
سایت آپلود2
غریب مادر (شعر آیینی)
سایت هیئت های خراسان رضوی (لیست هیئت ها)
ساخت اسلایدمتحرک
وب سایت تکدید(شعر)
وب سایت شعر(مجتبی دسترنج)
وب سایت یاس کبود
معاونت حقوقی مجلس( کتابخانه)
دانلودنوحه
پایگاه تخصصی اهل بیت
ديوان شعر اهل بيت ع
وب باشگاه شعرآئینی
وب سایت توصیه های اخلاقی و..
وب سایت یامرتضی علی (ع)
وب سایت شوریده (دانلودنوحه)
در گذرگاه زمان
عطش روضه
وب سایت تقاطع
وب سایت زندگینامه مشاهیرواشخاص معروف و..
وب سایت اسلامیه
وب سایت بینات
علوم غریبه و...
شگفتی های قرآنی
وب سایت حکایات وحکمت
وبلاگهای منتخب درمیهن بلاگ
وبلاک هیئت محبان الزینب(س) جاده سیمان
سامانه ارسال پیام رایگان(پرند)
سامانه ارسال پیام رایگان(گیل پیامک)
سامانه ارسال پیام رایگان(پارسه)
سامانه ارسال پیام رایگان2
سامانه ارسال پیام رایگان
وب سایت های ارئه دهنده بنررایگان
ساخت بنر رایگان
سایت بعثه مقام معظم رهبری خراسان
سایت دانشگاه علمی کاربردی شهرداریهای خراسان
پایگاه مداح اهل بیت علیمی
پایگاه شخصی حاج مهدی اکبری
پایگاه شخصی حاج محمودکریمی
مرکز تنظیم آثارآیت ا... بهجت
سایت آیت ا... حکیم
سایت آیت ا... مدرسی
سایت بنیاداسلامی آیت ا... خویی
سایت آیت ا... وحیدخراسانی
سایت آیت ا...میرزاجوادتبریزی
مجمع احیای غدیر شهرستان ساری
پایگاه تخصصی اشعار اهل بیت
سازمان بسیج مداحان همدان
هئیت محبان الزهرا(س)بسیج بیشه سر
هیئت رزمندگان اسلام
پایگاه سادات
بانک اطلاعات شهرمشهد مقدش
هیأت مذهبی باب الحسین(علیه السلام)مشهد
هیئت حیدر کرار - مشهد مقدس
هیئت متحده غمزدگان حضرت رقیه (س) مشهد
پایگاه اطلاع رسانی جلسات هیئت های مذهبی
هیئت مکتب الحسین(ع) اصفهان
سایت هیئت محبان الرضا(ع)
سایت محمل (اشعارمذهبی)
وب سایت شخصی شاعرومداح اهل بیت برادرحاج مهدی جهان میهن
مداحی وشعر
مشق هیئت (اشعارمذهبی )
وب سایت صلوات آنلاین
هیئت قمربنی هاشم
مسکین باخرزی
وب سایت عمیت عین لاتراک
هیئت کف العباس (ع)رودسر
پایگاه تخصص مدح
ازدحام گودال (شعر)
فریادالعطش (شعر)
وبلاک شعرشاعر(شعر)
وبلاک سهیل عرب(قاسم بن الحسن(ع))
وبلاک غمخانه رباب (س)
لیست کامل سایت های خبری ، روزنامه ها و خبرگزاری های فارسی
پایگاه های اطلاع رسانی و روزنامه های کشور
فهرست روزنامه های ايران
وبلاک باب الحرم جدید(شعر)
وبلاک کربلا
شعر
وبلاگ رضیع الحسین(ع)
اوج پرواز
مداحین اشعار
وبلاگ اشعار کامل شاعران
سایت هیئت محبان الرضا(ع)
سایت سادات
رئوف اهل بیت (شعر)
هیئت انصارالرضاع(مشهد)
هئیت جنت العباس اصفهان
وبلاک خادمین حسین بن علی آبدانان
سایت هیئت های تهران
سایت حسینیه (نوحه )شعر
سایت باب الحرم (جدید)
بزم اشک (شعرمداحی)
سایت فاطمه(س)
سایت قائمیه اصفهان(دانلودنرم افزار)
بانک اشعارمذهبی2
مادحین (اشعارمذهبی)
دینی(اشعار)
اشعار(یاحسین)
سایت اشعارمذهبی
سایت مداحی (متن اشعارمذهبی)
خیمه دلسوختگان
سایت حرم شاه
بانک اشعارمذهبی
2- پخش زنده از حرم های ائمه (ع)
1- پخش زنده از حرم های ائمه (ع)
پخش زنده حرم حضرت عباس(ع)
پخش زنده حرم امام رضا (ع)
پخش زنده ومستقیم حرم امام حسین (ع)
سایت امام 8
سایت معراج
سایت باب الحرم
بعثه مقام معظم رهبری (خراسان رضوی)
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60
واویلتا واویلتا واویلتا واویلتا
نیمه شب دشمن مرا
تا میان خانه زد
بال پرواز مرا
در میان لانه زد
در حریم امن من
آمد و آتش به دست
هم جسارتها نمود
هم نمازم را شکست
واویلتا واویلتا واویلتا واویلتا
کرده قاتل خنده بر
اشک دانه دانه ام
می کند من را برون
نیمه شب از خانه ام
گه چه زهرا مادرم
من شدم نقش زمین
گه چو بابایم علی
بوده ام خانه نشین
از شرار زهر کین
عمق جانم بر فروغ
همچو بیت مادرم
خانه من هم بسوخت
در بلا هم دردی
قلب حیدر کرده ام
درمیان شعله ها
یاد مادر کرده ام
واویلتا واویلتا واویلتا واویلتا
در سکوت کوچه ها
دل شکسته می روم
بی امام بی عبا
دست بسته می روم
پشت مرکب می دوم
با دل زار و حزین
پیرمردی خسته ام
می خورم گاهی زمین
غیر رب غیر از خدا
کس نمی داند چه شد
زنده پیش چشم من
ماجرای کوچه شد
روز و شب خون می چکد
از دو چشمان ترم
کاش بودم پشت در
من به جای مادرم
من به قربان تو و
روی حکاکی شده
من بگردم دور آن
چادر خاکی شده
واویلتا واویلتا واویلتا واویلتا
فرزند فاطمه ششمین نور سرمدم
شیخ الائمه صادق آل پیمبرم
من آخرین امام بقیع مدینه ام
زهر جفای خصم شرر زد به سینه ام
در لحظه های آخر عمرم به زمزمه
ابراز می کنم غم دل را به فاطمه
مادر بیا و حال پریشان من ببین
از سوز زهر سینه سوزان من ببین
هنگام مرگ نام تو ذکر لبم شده
مسمومیت نه، غصه تو قاتلم شده
از یاد ماتم تو پریشان و مضطرم
مثل تو غصه دارم و هم درد حیدرم
دشمن شبانه ننگ به لوح زمانه زد
در پیش اهل خانه ام آتش به خانه زد
از درب خانه شعله آتش زبانه داشت
آن بی حیا به روی دلم داغ می گذاشت
ای وای من که هیچ زجورش ابا نکرد
از پیری و سفیدی مویم حیا نکرد
با دست بسته ام به بر کودکان من
انگار داشت از سر کین قصد جان من
در بین شعله ها به زمینم کشید و برد
مانند مرتضی به زمینم کشید و برد
پر از شميم بهشت است منبرت آقا
به برکت نفحات معطرت آقا
هنوز عطر و شميم محمدي دارد
گلِ دميده ز لبهاي أطهرت آقا
شبيه حضرت خاتم مدينه العلمي
علوم مي چکد از خاک معبرت آقا
چهار هزار حکيم و فقيه و دانشمند
رهين مکتب انديشه گسترت آقا
اشاره هاي نگاهت زُراره مي سازد
شنيدني است کرامات محضرت آقا
و ديده ايم به وقت جهاد انديشه
هزار مرتبه ما فتح خيبرت آقا
ببين که شيعهی صبح نگاه تو هستيم
در آسمان هميشه منورت آقا
هنوز شيعه و « قال الامامُ صادق» هست
کنار چشمهی جاري ِ کوثرت آقا
سبد سبد گل لاله به باغ دل دارم
به احترام دل داغ پرورت آقا
نبود غير گل آه و غنچهی شيون
به باغ بغض گلوگير حنجرت آقا
مگر نه شيعهی تو در تنور آتش رفت
چگونه سوخت بهشت معطرت آقا
در آن شبي كه تو را پا برهنه مي بردند
بهشت عاطفه ها بود پرپرت آقا
چه كرد با دل تو كوچهی بني هاشم
چه کرد با دل تو داغ مادرت آقا
هنوز غربت و غم ارث خاندان علي است
طناب و کوچه و دست مطهرت آقا
من از حضور شريفت اجازه مي خواهم
كه روضه خوان شوم امشب برابرت آقا
اگر چه حرمتتان را شكسته اند آن شب
نبسته اند ولي دست خواهرت آقا
چه خوب شد كه نشد در مقابل چشمت
كبود ، چهرهی معصوم دخترت آقا
گل گلوي تو را دشنه اي نبوسيده
و ماهِ نيزه نشينان نشد سرت آقا
به حرمت لب تو ، چوب پا نزد آنجا
و داغ نعل نديده است پيكرت آقا
********************
اشعار شهادت امام صادق(ع) - علی اکبر لطیفیان
باز گرفته دلم برای مدینه
باز نشسته دلم به پای مدینه
شکر خدا عاشق دیار حبیبم
شکر خدا که شدم گدای مدینه
بال فرشته است، سایبان قبورش
بال فرشته است،خاک پای مدینه
در کفنم تربت بقیع گذارید
صحن بقیع است، کربلای مدینه
کرب و بلا میشود دوباره مجسم
تا که به یاد آورم عزای مدینه
دست من و لطف دست با کرم تو
جان به فدای بقیع بی حرم تو
سنّ تو، قدّ تو را کشیده خمیده؟
یا که خداوند آفریده خمیده؟
منحنی قدت از کهولت سن نیست
شاخه ی سیبت ز بس رسیده، خمیده
بس که غریبی تو ای سپیده محاسن
شیعه اگر چه تو را ندیده، خمیده
نیست توان پیاده رفتنت ای مرد
پس به کجا می روی خمیده، خمیده
هر که صدای تو را میان محله
وقت زمین خوردنت شنیده، خمیده
در وسط کوچه ها صدای تو این بود
مادر من، مادر شهیده، خمیده
کیست که دارد تو را ز خانه می آرد؟
در وسط کوچه ها شبانه می آرد؟
وقتی درِ خانه در برابرت افتاد
خاطره ای در دل مطهرت افتاد
مرد محاسن سپید شهر مدینه
کاش نگویی چگونه پیکرت افتاد
گرم خجالت شدند خیل ملائک
حرمت عمامه ات که از سرت افتاد
راستی این کوچه آشناست، نه آقا؟
یعنی همین جا نبود مادرت افتاد؟
تکیه زدی تا تنت به خاک نیفتد
حیف ولی لحظه های آخرت افتاد...
******************
رنج این روضه مرا سوزانده
که لعینی دل تو لرزانده
خانه ای را که ملک در آن است
دشمنت با شرری سوزانده
آن چنان سخت هجوم آوردند
که دهان همگی وا مانده
بسکه بی رحم تو را می بردند
کفشهایت دم در جا مانده
به جفا کاری و حرمت شکنی
دشمنت کینه به دل می رانده
بخدا سخت تر از این غم نیست
که عدو چشم تو را گریانده
بارالها تو نیار آن روزی
که شود حجت حق درمانده
دل من هم به تسلای غمت
پشت دیوار بقیع جامانده
********************
دل گرفته یاد ایوان بقیع
دیده ای داریم گریان بقیع
حیف بر خاکش بتابد آفتاب
سایهی عرش است بر جان بقیع
غربتش چون شمع آبم میکند
صحن ویرانش خرابم میکند
نسل در نسل عشق دارم، عاشقم
چون گرفتارت کما فی السّابقم
شیعهی فقه و اصول مذهبم
زنده از انوار قال الصّادقم
کرسی درست جهاد اکبر است
ابن حیّان و مفضّل پرور است
فاطمیّه سفرهی جانانه ات
بود هر شب روضهی ماهانه ات
درس اول روضه خوانی بود و بس
تا حسینیّه است مکتب خانه ات
روزی یک عمر ما دست شماست
خرج راه کربلا دست شماست
باز بر بیت ولا آتش زدند
نیمه شب وقت دعا، آتش زدند
باز هم دست ولایت بسته و
پشت در صدیقه را آتش زدند
نه ردایی نه عمّامه بر سرت
بود خالی جای زهرا مادرت
سالخورده طاقتش کم می شود
بی زدن هم قامتش خم می شود
بر زمین می افتد و در کوچه ها
تا که ضرب دست محکم می شود
... خود به خود ای وای مادر می کند
یاد خون زیر معجر می کند
خوب شد خواهر گرفتارت نشد
نیزه ای در فکر آزارت نشد
اهل بیتت را کسی سیلی نزد
زیور آلات کسی غارت نشد
خواهری میکرد با حسرت نگاه
دست و پا میزد حسین در قتلگاه
******************
گوشه ای از حرای حجره ی خویش
نیمه شب ها،خدا خدا می کرد
طبق رسمی که ارث مادر بود
مردم شهر را دعا می کرد
*
هر ملک در دل آرزویش بود
بشنود سوز ربنایش را
آرزو داشت لحظه ای بوسد
مهر و تسبیح کربلایش را
*
هر زمان دل شکسته تر می شد
«فاطمه اشفعی لنا» می خواند
زیر لب با صدای بغض آلود
روضه ی تلخ کوچه را می خواند
*
عاقبت در یکی از آن شب ها
دل او را به درد آوردند
بی نمازان شهر پیغمبر
سرسجاده دوره اش کردند
*
پیرمرد قبیله ی ما را
در دل شب،کشان کشان بردند
با طنابی که دور دستش بود
پشت مرکب،کشان کشان بردند
*
ناجوانمردهای بی انصاف
سن و سالی گذشته از آقا !؟
می شود لااقل نگهدارید
حرمت گیسوی سپیدش را
*
پابرهنه،بدون عمامه
روح اسلام را کجا بردید؟
سالخورده ترین امامم را
بی عبا و عصا کجا بردید؟
*
نکشیدش،مگر نمی بینید!؟
زانویش ناتوان و خسته شده
چقدر گریه کرده او نکند؟
حرمت مادرش شکسته شده
*
ای سواره،نفس نفس زدنش
علت روشن کهن سالی است
بسکه آقای ما زمین خورده!؟
در نگاه تو برق خوشحالی است
*
جگرم تیر می کشد آقا
چه بلاهایی آمده به سرت!
تو فقط خیزران نخورده ای و
شمر و خُولی نبوده دور و برت
*
به خدا خاک بر دهانم باد
شعر آقا کجا و شمر کجا!؟
حرف خُولی چرا وسط آمد؟
سرتان را کسی نبرد آقا؟
*
به گمانم شما دلت می خواست
شعر را سمت کربلا ببری
دل آشفته ی محبان را
با خودت پای نیزه ها ببری
*
شک ندارم شما دلت می خواست
بیت ها را پر از سپیده کنی
گریه هایت اگر امان بدهد
یادی از حنجر بریده کنی
******************
آبروی آدم
همان امام غریبی که شانه اش خم بود
به روی شانه ی پیرش غم دو عالم بود
میان صحن حسینیه ی دو چشمانش
همیشه خاطره ی ظهر یک محرم بود
دل شکسته ی او را شکسته تر کردند
شبیه مادر مظلومه اش پر از غم بود
اگر تمام ملائک زگریه می مردند
به پای خانه ی آتش گرفته اش کم بود
حدیث حرمت او را به زیر پا بردند
اگر چه آبروی خاندان آدم بود
شتاب مرکب و بند و تعلل پایش
زمینه های زمین خوردنش فراهم بود
مدینه بود و شرر بود و خانه ای ساده
چه خوب می شد اگر یک کمی حیا هم بود
امان نداشت که عمامه ای به سر گیرد
همان امام غریبی که شانه اش خم بود
تا که در خانه در برابرش افتاد
شعله ی آهی میان حنجرش افتاد
بر سر سجّاده مثل جدّ غریبش
بند اسارت به جسم لاغرش افتاد
پای پیاده دوان دوان پی مرکب
در وسط کوچه ها که پیکرش افتاد ...
... ناله زد آن جا شبیه ناله ی زهرا
یاد کبودی روی مادرش افتاد
لحظه ای که مادرش به روی زمین خورد
ضربه چنان سخت بود... گوهرش افتاد
خواست که بر روی پای خویش بایستد
هر چه قَدَر سعی کرد... آخرش افتاد
تاول پاهای خویش را که نظر کرد
خاطره ای در دل مطهرش افتاد
روضه ای از روضه های داغ رقیه
شعله ی اشکی شد و به محضرش افتاد
در اثر شدّت پیاپی سیلی
دیده ی او تار شد ... معجرش افتاد
غروب سرخ نگاهش به رنگ ماتم بود
غریب شهرِ خودش نه، غریب عالم بود
چقدر روضهٔ کرب و بلا به پا می داشت !
به روی سر در خانه همیشه پرچم بود
اگر چه زخم جگر تازه می شد اما باز
برای داغ دلش روضه مثل مرهم بود
همیشه در وسط کوچهٔ بنی هاشم
پر از تلاطم اشکِ مصیبت و غم بود
شبی که در تب آتش بهشت او می سوخت
شکسته قامت و آشفته حال و درهم بود
شتاب مرکب و پای برهنهٔ آقا !
میان کوچه زمین خوردنش مسلّم بود
کبودِ زخمِ طناب و اسارت و غربت
چه قدر در نظرش کربلا مجسّم بود
خلاصه لحظة آخر، زمان تدفینش
بساط غسل و بساط کفن فراهم بود
در آن زمان به خدا هر دلی پریشانِ
شهید بی کفن وادیِ محرّم بود
به زخم پیکر گل، بوریا نمی پیچید
اگر که پیرهن پاره پاره ای هم بود
آنكـه در هر نفسـش معـجز عيـسي مي كرد
مُرده اي؟ نه ، كه جهان را همه احيا مي كرد
صـادق آل نـبـي ، آنـكـه چـنـان شـير خـدا
سـر كشـي بر فقـرادر دل شـب ها مي كرد
پـدر موسـيِ كـاظـم كـه بـه موسـايِ كليـم
جـلوه نـورش ز خــداونـد بـه سـينا مي كرد
بحر شـش گوهر و در هـفت سـپهر اختـر نور
هشـتمين عصـمت حق بـود و تـجلّا مي كرد
مكتبـش جـابـر و نعـمان و ابـان و عـمـران
پـرورانـيـده و تـقــديـم بـه دنـيــا مي كرد
شـعـله بـر پـيـكـر هـارون وي آزار نـداشـت
كانـدر آتش به لبـش ذكـر ، خـدايـا مي كرد اسـتجابت بـه دعـايش همـه جـا تـوأم بـود هـر زمـان بهـر دعـا دسـت به بـالا مي كرد قدسـيان عاشـق تسـبيح و صـلاتش بـودنـد چـون پيِ طـاعت حـق رو به مصـلّا مي كرد سـجده مي بُرد ، به محراب نمـازش اخلاص چـون دو تـا قامت خـود در بـر يكتا مي كرد علم او صاعقه شـد ، خرمن دشـمن را سوخت مجلـس بـحث هر آنـگاه كه بـر پـا مي كرد غصـب كردنـد ، حقـوق وي و آن آيـت حـلم صـبـر بـر مـصـلـحـت ايــزد دانـا مي كرد اوسـت ، آن مـرد كريمي كـه گـهِ بخشـايش آنـچه بـودش بـه ره داورش اعـطـا مي كرد واي از آن لحـظه كه هنـگام نمازش دشـمن حـمله بر خـانه ي او بُـرده و غـوغـا مي كرد سـوخت ، از فتـنه ي نمـرود صـفت مـزدوري درگـهِ پـور خـلـيـل الـلَّـه و نـجـوا مي كرد يـادش آمـد ، ز شـب شـام غـريبـان حسـين |
هر كسي روي به سـويي دل صـحرا مي كرد
شـعله برخاسـت ، چـو از درگـه كاشـانه ي او
يــاد آتــش زدن خــانـه ي زهــرا مي كرد
آنـكـه بـشـكـسـت نـمـاز وي و آزرد دلـش
كاش شـرمي ز رخ خـواجه ي اسـرا مي كرد
آه ! منصـور سـه نوبت به رويـش تيـغ كشـيد
عــزم بـر كـشـتـنِ آن ســيـد والا مي كرد
ليـك هـر بـار چـنان بـيـد تنـش مـي لرزيـد
خشـمگين چونكه نگاهش شه بطحا مي كرد
گـر چـه آن شـب پسـر فاطمـه را كـرد رهـا
باز هـم ظلـم بـر آن وارث طـا هـا مي كرد
عـاقـبـت زهـر خـورانيـد، بـه آن مـظـلومي
كـه بـر او گريـه ثـري تـا بـه ثـريّـا مي كرد
(( ايــزدي )) را ز جـزا بـيـم نـمي بـود، اگـر
دفـتـر شــعـر و را فـاطـمـه امـضـا مي كرد
مثنوی – مهدی مددی (آثم)
ای ز نور حق جمالت منجلی
میوه ی بستان زهرا و علی
ای نگاهت فیض بخش آفتاب
ای کتاب مدحتت ام الکتاب
ای دلت گنجینه ی اسرار رب
ای نگین خاتم علم و ادب
ای فروزان کوکب برج وفا
ای گدای درگهت جود و سخا
تو همان دریای علم و منطقی
نوگل زهرا امام صادقی
افتخار و آبروی مکتبی
شرع احمد را رئیس مذهبی
بحر حسنت دلبرا بی ساحل است
وای بر آنکس که از تو غافل است
شیوه ی تو شیوه ی عشق و بلاست
مکتب تو مکتب کرببلاست
مکتبت اندیشه را امداد کرد
عقل را از دست جهل آزاد کرد
ما همه سرمست و مدهوش توایم
ما غلام حلقه در گوش توایم
در دل ما بحر بی پایان تویی
کنز عرفان معنی ایمان تویی
تو همان حبل المتین محکمی
تو همان موسی یدی عیسی دمی
رحمة للعالمین را مظهری
حجة الکبرای حیّ داوری
شیعگی بی مذهب تو کافریست
شیعه ی زهرا و حیدر جعفریست
ای دریغا قدر تو نشناختند
بازی مردانگی را باختند
ناسپاسان آتشی افروختند
از عداوت خانه ات را سوختند
شبنم غم بر گل رویت نشست
یاد مادر کردی و قلبت شکست
تا که دیدی شعله های نار را
یادت آمد آن در و دیوار را
سینه ی پر مهر تو رنجور شد
غصه دار فتنه ی منصور شد
حمله می کردند بر کاشانه ات
از در ودیوار و بام خانه ات
بارها قلبت زکین افسرده شد
نوگل روحت زغم پژمرده شد
زهر کین شد نوش داروی غمت
عالمی شد در عزا از ماتمت
ای صفای هر شب و هر روز ما
مهر تو مهر جهان افروز ما
ای به ملک لطف و احسان پادشاه
ای تمام بی پناهان را پناه
حال گر شعر مرا امضا کنی
ایمنم از آفت فردا کنی
مهر تو کز بهر ایمان لازم است
منجی هر عاصی و هر (آثم) است
غزل - میثم میرزایی
توغیر جود نکردی ، ولی جفا کردند
چقدر خون به دلت قوم بی حیا کردند
تو مثل فاطمه در حقشان دعا کردی
شبیه فاطمه حق تو را ادا کردند
کشند آتش و انگار کارشان این است
درست با تو شبیه سقیفه تا کردند
تورا بدون عبا دست بسته می بردند
میان راه ندانم چه باشما کردند...
چه بی ملاحضه بودند آن سیه دلها
مگر رعایت قد خم تورا کردند؟
نصیب تو شده جامی ز زهر،آقا جان
چگونه درد غریبی ت را دوا کردند
قرار بود توهم شاه بی حرم باشی
تو را گریز غزل سمت مجتبی کردند
چه ظلمها که به اولاد مصطفی کردند
خدا گواست به آل علی جفا کردند
گلوی تشنه بریدند از حسینش سر
سر مقدس او را به نیزهها کردند
امام چارم ما را به شام آوردند
میان خلق ورا خارجی صدا کردند
امام پنجم ما را به زهر کین کشتند
بسا ستم که به آن حجت خدا کردند
به بیت حضرت صادق هجوم آوردند
قیامتی دگر از این ستم به پا کردند
سر برهنه دل شب ز خانهاش بردند
چه ظلمها که به آن نجل مصطفا کردند
در آن سیاهی شب، اهل بیت آن مظلوم
گریستند و برای پدر دعا کردند
همه سواره و او را پیاده میبردند
نه رحم کرده، نه از حضرتش حیا کردند
سه بار تیغ کشیدند بهر کشتن او
عجب به عهد رسول خدا وفا کردند!
امام صادق ما را به زهر کین کشتند
مدینه را زغمش دشت کربلا کردند
هزار مرتبه نفرین حق بر آن قومی
که خط خویش ز آل علی، جدا کردند
برای غصب خلافت زدند زهرا را
چه شد که کودک ششماهه را فدا کردند
به جای شاخۀ گل بار هیزم آوردند
حقوق فاطمه را پشتِ در ادا کردند
بسوز و شعله برافروز از جگر «میثم»
که حمله بـر حرم وحی کبریا کردند
صیام تا قیام 2 - غلامرضا سازگار
در مصیبت امام صادق
سالها آب شدم سوخت ز پا تا به سرم
آخر ای زهر جفا شعله زدی بر جگرم
کشت منصور ستم پیشه ز بیداد مرا
کاش میکرد دمی شرم ز جد و پدرم
دلِ شب بود که دشمن به سرایم آمد
برد از خانه برون وقت نماز سحرم
سالها داغ بنیفاطمه را میدیدم
کس ندانست که یک عمر چه آمد به سرم
من جگرپارۀ زهرایم و باید به چه جرم
عوض گل جگر پاره برایش ببرم
بارها تیغ کشیدند پی کشتن من
بارها سیل بلا برد به موج خطرم
دشمن آن لحظه که بر خانۀ من آتش زد
یاد آمد ز غم مادر نیکو سیرَم
دل شب خصم مرا برد به قصر منصور
یاد از بزم یزید آمد و از طشت زرم
«میثم» از تربت بیشمع و چراغم پیداست
که چو جد و پدرم از همه مظلومترم
در مصیبت امام صادق
ای اشک چشم ما همه وقف عزای تو
دلهای دوستان همه صحن و سرای تو
چشمم سوی مدینه دلم جانب بقیع
گرم زیارت حرم با صفای تو
از لحظهای که خاک لحد بر تو چیده شد
خاک بقیع نه! دل ما گشت جای تو
آیا در بقیع شبی باز میشود
تا در کنار قبر تو گریم برای تو؟
بردند دستبسته تو را سوی قتلگاه
با آنکه بود عرش خدا جای پای تو
ای صد مسیح زندۀ ذکر شبانهات
خاموش شد چگونه صدای دعای تو
آخر ز زهر کین جگرت پاره پاره شد
ای پارههای دل، گُل بزم عزای تو
تشییع شد چو پیکر پاک تو تا بقیع
میکرد گریه ختم رسل در قفای تو
چون شمع، آب شد بدنت از شرار زهر
ای جان عالمی همه بادا فدای تو
تنها نه «میثم» ... از غم و اندوه و غربتت
آگه کسی نگشت به غیر از خدای تو
صیام تا قیام 4 – استاد سازگار
نوحه امام صادق
در عزای صادق آل رسول
تسلیت بادا به زهرای بتول
شهر یثرب کربلاست فاطمه صاحبعزاست
****
حجت خلاق سرمد کشته شد
صادق آل محمد کشته شد
شهر یثرب کربلاست فاطمه صاحبعزاست
****
بارها و بارها و بارها
دیده از منصور دون آزارها
شهر یثرب کربلاست فاطمه صاحبعزاست
****
در دل شب آن شهید بیگناه
دستبسته رفته سوی قتلگاه
شهر یثرب کربلاست فاطمه صاحبعزاست
یوسف زهرا به قلب چاکچاک
گشته پنهان پیکرش در زیر خاک
شهر یثرب کربلاست فاطمه صاحبعزاست
****
شیعه مثل مشعل افروخته
دور قبر بیچراغش سوخته
شهر یثرب کربلاست فاطمه صاحبعزاست
****
تا قیامت نالهاش بر گوش ماست
چوبۀ تابوت او بر دوش ماست
شهر یثرب کربلاست فاطمه صاحبعزاست
صیام تا قیام 4 – استاد سازگار
گوشه ای از حرای حجرهء خویش
نیمه شبها،خدا خدا می کرد
طبق رسمی که ارث مادر بود
مردم شهر را دعا می کرد
هر ملک در دل آرزویش بود
بشنود سوز ربنایش را
آرزو داشت لحظه ای بوسد
مهر و تسبیح کربلایش را
هر زمان دل شکسته تر می شد
«فاطمه اشفعی لنا» می خواند
زیرلب با صدای بغض آلود
روضهء تلخ کوچه را می خواند
عاقبت در یکی از آن شبها
دل او را به درد آوردند
بی نمازان شهر پیغمبر
سرسجاده دوره اش کردند
پیرمرد قبیلهء ما را
در دل شب،کشان کشان بردند
با طنابی که دور دستش بود
پشت مرکب،کشان کشان بردند
ناجوانمردهای بی انصاف
سن وسالی گذشته از آقا !؟
می شود لااقل نگهدارید
حرمت گیسوی سپیدش را
پابرهنه،بدون عمامه
روح اسلام را کجا بردید؟
سالخورده ترین امامم را
بی عباوعصا کجا بردید؟
نکشیدش،مگر نمی بینید!؟
زانویش ناتوان و خسته شده
چقدر گریه کرده او نکند؟
حرمت مادرش شکسته شده
ای سواره،نفس نفس زدنش
علت روشن کهن سالی است
بسکه آقای ما زمین خورده!؟
در نگاه تو برق خوشحالی است
جگرم تیر می کشد آقا
چه بلاهایی آمده به سرت!
تو فقط خیزران نخورده ای و
شمر وخُولی نبوده دوروبرت
به خدا خاک بر دهانم باد
شعر آقا کجا و شمر کجا!؟
حرف خُولی چرا وسط آمد؟
سرتان را کسی نبرد آقا
به گمانم شما دلت می خواست
شعر را سمت کربلا ببری
دل آشفتهء محبان را
با خودت پای نیزه ها ببری
شک ندارم شما دلت می خواست
بیت ها را پر از سپیده کنی
گریه هایت اگر امان بدهد
یادی از حنجر بریده کنی
88888888888888888888
=
بر جان آفرينش ،منصور زد شراره
قلب امام را کرد ، بازهر پاره پاره
شوّال شد محرّم ، بالله قسم از اين غم
بايد که ناله خيزد، از قلب سنگ خاره
برآن عزيز حيدر، اين بود ارث مادر
کز خانه اش به گردون ،بالا رود شراره
در بين راه آن شب، جانش رسيد بر لب
از بسکه ديد آزار،از خصم دون هماره
او روی زين نشسته، اين با دودست بسته
اين پشت سر پياده ،او پيش رو سواره
يا مصطفی نگاهی، از دل برآر آهی
بر پاره تن خود ،يک لحظه کن نظاره
با قتل صادق تو ،قرآن ناطق تو
داغ تو در مدينه، تکرار شد دوباره
دشمن شراره اش ريخت،در سينه لحظه لحظه
منصور بارها کرد ، بر قتل او اشاره
هرچند دخترانش،ديدند داغ بابا
ديگر نبردشان خصم، از گوش گوشواره
گرديد ماه رويش، در ابر خاک پنهان
ديگر نداشت بر تن ، از زخمها ستاره
ميثم امام صادق ، مظلوم از اين جهان رفت
با رنج بی حساب و، بادرد بي شماره
** ** ** **
2=
حضرت صادق مگر فرزند پيغمبر نبود
يا مگر ريحانه صديقه اطهر نبود
با چه تقصير وگنه بر خانه اش آتبش زدند
اجر نشر دانش او شعله آذر نبود
اجر وپاداش رسول وعترت مظلوم او
در دل شب حمله بر باب الله اکبر نبود
نيمه شب کز خانه مي بر دند صاحب خانه را
بر روی دوشش عبا ، عمامه اش بر سر نبود
از برای بردن مولا کس از ابن ربيع
سنگدل تر ، بی حياتر بلکه ظالم تر نبود
او پياده می دويد واين به اسب خود سوار
گوئيا در سينه تنگش نفس ديگر نبود
ديدن بابا در آن حالت پسررا می کشد
خوب شد همراه بابا موسی جعفر نبود
از شرار زهر مثل شمع سوزان آب شد
غير تصويری به جا زان نازنين پيکر نبود
پاره پاره قلبش از انگور زهر آلوده شد
از بنی العباس جز اين، شيعه را باور نبود
بعد عمری سوختن بر قلب او آتش زدن
اين ستم بالله روا بر آل پيغمبر نبود
ميثم آن روزی که شد آن پيکر پاکيزه دفن
محشر شهر مدينه کمتر از محشر نبود
** ** ** **
3=
سينه لبريز شد آخر به شرار جگرم
می زنم آب براين شعله زاشک بصرم
شب وتنهائی وسجاده واشک ومن ويار
به چه تقصير شکستند نمازسحرم
وقتی از خانه کشيدند برونم دل شب
نه عبا بود به دوش ونه عمامه به سرم
کوه های غم عالم به سر دوش من است
با وجودی که خميده است زپيری کمرم
من پياده ،به روی اسب سوار ابن ربيع
ضعف بر پا وعرق بر رخ همچون قمرم
تا نهم جای عصا دست روی شانه او
کاش می بود به همراه در آن شب پسرم
شکر لله که دادی تو نجاتم ای زهر
می برم شکوه زمنصور به جدّ وپدرم
آب گرديده تنم چون جگر پاک حسن
پاره شد چون بدن جدّ غريبم جگرم
در ميان غل وزنجير بنی اعمامم
ُبرد در مقتلشان خصم زپيش نظرم
قبر بی شمع وچراغم به همه ميگويد
من در اين دور وزمان از همه مظلومترم
ميثم از سوز دل ونظم جگر سوز بگو
که چه آمد به سر ا ز فرقه بيدادگرم
** ** ** **
4=
رنج اين روضه مرا سوزانده
كه لعيني دل تو لرزانده
خانه اي را كه ملك در آن است
دشمنت با شرري سوزانده
آن چنان سخت هجوم آوردند
كه دهان همگي وا مانده
بسكه بي رحم تو را مي بردند
كفشهايت دم در جا مانده
به جفا كاري و حرمت شكني
دشمنت كينه به دل مي رانده
بخدا سخت تر از اين غم نيست
كه عدو چشم تو را گريانده
بارالها تو نيار آن روزي
كه شود حجت حق درمانده
دل من هم به تسلاي غمت
پشت ديوار بقيع جامانده
** ** ** **
=5=
مدينه امشب دل من لبا لب از درد وغمه
به جای اشک اگرچشام خون بباره بازم کمه
چه مي شد ای خدا اگه امشبو باشم مدينـه
کنـار ديـوار بقيع تمـوم آرزوم اينــه
رو خاکای سرد بقيع باگـردن کـج بشينم
با چشمای گريون خود اون چارتا قـبرُ ببينم
يکی از اون چهارتا قبر قـبر امـام صادقـه
چشام برای غصّه هاش به سرخی شقـايقـه
کنـار ديـوار بقيع گـريه کنم زاری کنم
سرشک ماتم وعـزا از ديده هام جاری کنم
برسر وسينـه بزنم بـراش عـزا بپـاکنم
قبر آقام تـوی بقيع نـه شمع ونه چراغ داره
غريب ومظلوم اينجوری آياکسی سراغ داره
امـام صادق چقـده رنج وبلا وغـم ديده
کسی چه ميدونه که از ابن ربيع چي کشيده
وارد خونه اش شده بود سرزده نيمه های شب
سجّاده از زير پاهاش شيده بود اون بی ادب
نذاشت رداشوبپـوشه عمّـامه شوبه سرکُنه
نمـازشو تمـوم کنـه بچه ها شو خـبر کنه
اون بی حيا سواره بود آقـا پيـاده می دويد
بياد عمّه های خود هی ناله از دل می کشيد
دستاشو تا ابن ربيع از کينـه بستـه بارسن
تداعی شد برا آقـا غـريبـی ابـا الحسن
آخه يه روز تو مدينه نـا مـردمـان نابکار
ريختن تو خونه علی تـو روز روشن آ شکار
فاطمه شو کتک زدن پهلـويشو شکسته اند
به پيش چشم بچّه ها دست علی را بسته اند
امام صادق که دلش غمين وجـون به لبـه
دارن آقارو می برن آقـا بيـاد زينبــه
بياد زين العـابدين بيـاد زينب حـزين
بيــاد مجلس يزيد يـاد يتيمـان غمـين
بياد اون بزم شراب بيـاد چـوب خيزران
بياد اشک زينبـين بيـاد آه کـودکـان
تومجلسی که هرطرف خارجی بنشسته بودن
دستای اهل بيت را با يک رسن بسته بودن
يک سر اون طناب بود گـردن زين العابدين
سر ديگه به بـازوی زينب وطفـلان حزين
اگر چه بر آل علی جفـای بی حساب شد
بس است محسنی مگو کـه قلبهـا کباب شد
** ** ** ** **
=6=
می سوزم اگر از سوزش تب
من عمرم به پایان آمد امشب
دارم این زمزمه ، ای یاور همه
مادر یافاطمه ، مادر یا فاطمه
مادر یا فاطمه(2)
مادر صادق تو گشته راحت
راحت گشته از جور وشقاوت
منصور دون مرا، داده زهر جفا
مادر یافاطمه ، مادر یا فاطمه
مادر یا فاطمه(2)
آتش زد عدو کاشانه ام را
سوزاند آن ستمگر خانه ام را
اشکم شد از بصر، از یاد میخ در
مادر یافاطمه ، مادر یا فاطمه
مادر یا فاطمه(2)
نیمه شب عدویم وحشیانه
وارد گشته از دیوار خانه
بردندم بی ردا، مانند مرتضی
مادر یافاطمه ، مادر یا فاطمه
مادر یا فاطمه(2)
دشمن روی مرکب من پیاده
یک لحظه به من مهلت نداده
بستندم بارسن، مثل ابالحسن
مادر یافاطمه ، مادر یا فاطمه
مادر یا فاطمه(2)
دیگر عمر من آمد به پایان
طی شد مکادرم دوران هجران
ایم به سوی تو ، قربان کوی توئ
مادر یافاطمه ، مادر یا فاطمه
مادر یا فاطمه(2)
** ** ** **
7=
چه ظلمها که به اولاد مصطفی کردند
خدا گواست به آل علی جفا کردند
گلوی تشنه بریدند از حسینش سر
سر مقدس او را به نیزهها کردند
امام چارم ما را به شام آوردند
میان خلق ورا خارجی صدا کردند
امام پنجم ما را به زهر کین کشتند
بسا ستم که به آن حجت خدا کردند
به بیت حضرت صادق هجوم آوردند
قیامتی دگر از این ستم به پا کردند
سر برهنه دل شب ز خانهاش بردند
چه ظلمها که به آن نجل مصطفا کردند
در آن سیاهی شب، اهل بیت آن مظلوم
گریستند و برای پدر دعا کردند
همه سواره و او را پیاده میبردند
نه رحم کرده، نه از حضرتش حیا کردند
سه بار تیغ کشیدند بهر کشتن او
عجب به عهد رسول خدا وفا کردند!
امام صادق ما را به زهر کین کشتند
مدینه را زغمش دشت کربلا کردند
هزار مرتبه نفرین حق بر آن قومی
که خط خویش ز آل علی، جدا کردند
برای غصب خلافت زدند زهرا را
چه شد که کودک ششماهه را فدا کردند
به جای شاخۀ گل بار هیزم آوردند
حقوق فاطمه را پشتِ در ادا کردند
بسوز و شعله برافروز از جگر «میثم»
که حمله بـر حرم وحی کبریا کردند
**************
8=
حامی قرآن و دین حافظ مکتب
صـادق آل رسـول رهبر مذهب
جان پاکش شد فدا در ره دین خدا
یامهدی یامهدی
****
تسلیت بر مهدی و شیعیان یکسر
در عــزای صـادق آل پیغمبــر
قامت تقوا و دین آمده نقش زمین
یامهدی یامهدی
****
قطره قطره همچو شمع پیکرش شد آب
رنگ خورشید رخش گشته چون مهتاب
شد نهان آن جان پاک سروِ قدش زیر خاک
یامهدی یامهدی
****
جمله شاگردان او اشکشان جاری
همـرهِ تـابـوت آن حجّتِ بــاری
روزشان شد همچو شام هم زراره هم هشام
یامهدی یامهدی
****
شرح اندوه و غم و محنت و صبرش
آشکـارا بـاشد از غـربت قبــرش
قبر او مانده خراب در میان آفتاب
یامهدی یامهدی
****
در کنـار تــربت مخفـی مـادر
شد نهان در خاک آن نازنین پیکر
در غم آن مقتدا شد مدینه کربلا
یامهدی یامهدی
****
روز و شب پیوسته این آرزو دارم
تـا بـه دیوار بـقیع چهره بگـذارم
خوندل ریزم مدام در غم آن چار امام
یامهدی یامهدی
****
9=
شيعيان رهبر ما را كشتند
صادق آل عبا را كشتند
نور چشم علي و فاطمه را
وارث كربوبلا را كشتند
دل او را دل شب آزردند
از درو بام هجومش بردند
ريسمان چونكه به دستش بستند
غنچه هايش به حرم پژمردند
***
هرزمان رنگ جفا را مي ديد
كوچه و كرب و بلا را مي ديد
خانه اش چونكه در آتش مي سوخت
خيمه ي آل عبا را مي دید
** ** ** **
10=
من کیستم حقیقت حق را خزانه ام
بیرون زمرز فکر و خیال و فسانه ام
بنیانگذار مذهب و مسند نشین علم
فیض مدام فلسفه عارفانه ام
سبط نبی ، پور علی ، نجل فاطمه
الگوی صبر و صلح حسن را نشانه ام
آئینه دار نهضت سرخ حسینی ام
چون عابدین به نخل عبادت جوانه ام
بحر العلوم باب من است و سخا وجود
یک قطره ای بُوَد زیم بیکرنه ام
استاد فقه و فلسفه و منطق و اصول
پرچم فراز علم به قاف زمانه ام
با این همه جلال در این جوّ قیرگون
محصور کرده خصم ستم پیشه خانه ام
از یورش شبانه ابن ربیع پست
آید به ناله سنگ زسوز شبانه ام
لرزد به سان بید تن اهلبیت من
تا می کشد زخانه برون وحشیانه ام
آن بی حیا سواره من با تن ضعیف
پای پیاده در پی اسبش روانه ام
تندی کند که تند برو در بر امیر
کُندی اگر کنم بزند تازیانه ام
آنان که سوخته اند در خانه علی
آتش زدند از ره کین درب خانه ام
** ** ** **
** ** ** **
11=
ای صداقت سجده آورده به خاک پای تو
صدق در گفتار و در کردار و در سیمای تو
فضل و دانش ذرهای در پیش خورشید کمال
عقل و ایمان سایهای از قامت رعنای تو
هر چه گیرد اوج فضل و دانش و علم و کمال
کرسی تدریس باشد تا قیامت جای تو
کوه طاعت بی ولایت کمتر است از پّرِ کاه
نامۀ اعمال مردود است، بی امضای تو
فضل و توحید و کمال و منطق و علم و اصول
زندهتر هر روز از گفتار روحافزای تو
هست چون ذات خداوند تعالی بیمثل
در کمال بندگی شخصیت والای تو
کعبۀ جان هستی و پیراهن انوار حق
چون لباس کعبه زیبد بر قد و بالای تو
بو بصیر و جابر و حمران و هارون و هشام
قطرههای کوچکی هستند در دریای تو
با وجود آن که چون خورشید میتابی به دل
همچنان مجهول مانده قدر ناپیدای تو
آید از هارون مکّیِ تو اعجاز خلیل
ای خلیل الله از آغاز، رهپیمای تو
تا قیامت هر چه گل میروید از بستان وحی
بر روی هر برگ آن نقشی است از سیمای تو
چشمۀ عرفان تویی، عرفان ز فیضت چشمهای
معنی ایمان تویی، ایمان بوَد معنای تو
مهر هر پروندۀ طاعت همان مُهر شماست
حقپرستی بتپرستی میشود منهای تو
آفرینش تشنۀ علم است و میبینم مدام
کوثر دانش سرازیر است از صهبای تو
نخل سبز نهضت سرخ حسینی میوه داد
از زلال دانش و از منطق گویای تو
در عبادت، در تضرع، در مناجات و دعا
لحظهها بودند هر شب لیلۀ الاحیای تو
با چه جرأت دوزخیها در سرایت ریختند
ای دل اهل تولا جنۀ الماوای تو
دست بسته، سر برهنه، جسم خسته، لب خموش
ریخت بین ره عرق از طلعت زیبای تو
با وجود آنکه عمری سوختی و ساختی
آب شد از آتش زهر ستم اعضای تو
مرغ شب مینالد و میگوید از سوز جگر:
حیف مولا عاقبت خاموش شد آوای تو
کاش یک شب در دل تاریک شبهای بقیع
مینهادم رو به روی تربت تنهای تو
ماه شوال المکرم را محرم کردهای
ای مدینه کربلا در ماتم عظمای تو!
آسمان هنگام دفن پیکرت با گریه گفت
ای چراغ عرشیان در خاک نَبوَد جای تو
سوز تو از نظم «میثم» سرکشد بر آسمان
قبر تـو یـادآور غمهای جانفرسای تـو
** ** ** **
12=
من ولیالله اعظم مقتدای راستینم
چشمۀ عین الحیاتم صاحب علم الیقینم
رهنمای اهل ایمان مقتدای اهل دینم
آفتاب علم و دانش در سما و در زمینم
گوهر شش بحر نورِ ذاتِ رب العالمینم
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم
****
علم در عالم تجلی میکند از منبر من
نور دانش بود از اول هالهای دور سر من
اهل عرفان چهره بنهادند بر خاک در من
تا ابد جوشد شراب معرفت از کوثر من
وارث علم و کمال و حلم ختم المرسلینم
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم
****
در حیات علم میجوشد مسیحا از لب من
بس اساتید جهانی کآمدند از مکتب من
روزها باشد همه روز من و شبها شب من
سالکان را رستگاری نیست جز در مذهب من
کلک دانش در کف و دست خدا در آستینم
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم
****
جابر حیان من تا صبح محشر میدرخشد
مؤمن طاقم چو خورشید منور میدرخشد
از لب بوحمزهام پیوسته گوهر میدرخشد
در دم گرم هشامم نطق حیدر میدرخشد
دوست دارم منطق کوبندۀ او را ببینم
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم
****
من سپهر معرفت، اصحاب و انصارم ستاره
دانشآموزان درسم تا قیامت بیشماره
تا زمان باقی است باشد لحظههایم یادواره
مکتب گیتی فروزم راست حمران و زراره
ابن نعمانها زند موج از یسار و یمینم
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم
****
انقلاب علمی من بود عاشورای دیگر
باز شد از آن به اهل معرفت دنیای دیگر
دهر شد از نور علمم جنۀ الاعلای دیگر
علم پیدا کرد از قدر و جلالت جای دیگر
عالمی شد در بهشت علم و دانش خوشه چینم
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم
****
من ز بحر نور باغ کربلا را آب دادم
من در دانش به روی عالم و آدم گشادم
من بنای مذهب جعفر در این عالم نهادم
سالها سینه سپر کردم، مقاوم ایستادم
مینشد یک لحظه در نشر کمال از پا نشینم
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم
****
من همان صندوق اسرار علوم ذوالجلالم
نیست در ملک خدای لایزال خود زوالم
سرکشان علم گردیدند یکسر پایمالم
لال گردیدند پیش منطق علم و کمالم
پنج حجت را به فرمان الهی جانشینم
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم
****
داغها دیدم ز اولاد پیمبر صبر کردم
ظلمها دیدم ز منصور ستمگر صبر کردم
خصم در کاشانهام افروخت آذر صبر کردم
مثل بابایم علی مانند مادر صبر کردم
حبس شد در سینۀ سوزان شرار آتشینم
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم
****
برد با پای پیاده خصم سوی قتلگاهم
دست بسته، سر برهنه، در همان شام سیاهم
لب فروبستم، ولیکن بر فلک میرفت آهم
بود فرزندی زهرا و علی تنها گناهم
زخمها از طعنهها آمد به قلب نازنینم
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم
****
حق من این بود کز حقم همه محروم باشم
همچو جد خود امیرالمؤمنین مظلوم باشم
با همه قدر و جلالم تا ابد مغموم باشم
با هزاران غصه از زهر جفا مسموم باشم
هم بسوزم هم شود خاموش آوای حزینم
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم
****
من که برتر باشد از اوج گمان، جاه رفیعم
من که خلقت را مطاعم، من که خالق را مطیعم
من که در روز قیامت اهل محشر را شفیعم
حق ندارد کس نهد صورت به دیوار بقیعم
نظم «میثم» گشته فریاد دل اندوهگینم
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم
** ** ** **
13=
نوحه
شهر مدینه کرب و بلا شد
زهرا در آنجا صاحب عزا شد
قرآن نـاطق، جـان داده مظلوم
امام صادق، گردیده مسموم
در یـاری دیـن بـا قلب مغموم
امام صادق، گردیده مسموم
****
خون گشته دلها یکسر ز داغش
از تربت بیشمع و چراغش
مظلـومی او، گـردیـده معـلوم
امام صادق، گردیده مسموم
****
با آنکه یار قرآن و دین بود
مانند جدّش خانهنشین بود
از حقّ خود بـود، پیوسته محروم
امام صادق، گردیده مسموم
****
در یاری دین بیجرم و تقصیر
گاهی به زهر و گاهی به شمشیر
ظلم به عترت بوده است مرسوم
امام صادق، گردیده مسموم
****
خون گشته جاری از چشم امّت
بقیۀ الله سرت سلامت
قـرآن نـاطق جـان داده مظلوم
امام صادق، گردیده مسموم
****
عالم همه در ماتم نشسته
قلب امام اُمّت شکسته
شد کشته جدّش، مظلوم و مهموم
امام صادق، گردیده مسموم
** ** ** **
14=
آن طایر بهشتی تنها در آشیانه
چون شمع در دل شب می سوخت عاشقانه
سوزش شرار سینه ذکرش ترانۀ دل
آهش به اوج افلاک اشکش به رخ روانه
کی دیده زاهدی را وقت عبادت شب
با دست بسته دشمن بیرون برد زخانه
او با کهولت سن بادقامت خمیده
این با قساوت قلب در دست تازیانه
کاهیده شد تن او کز بهر کشتن او
منصور لحظه لحظه بگرفت از او بهانه
آن زادۀ پیمبر ارثیه اش زحیدر
این بود کز سرایش آت
نويسنده : خادم الرضا |
تاريخ : پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:شهادت امام صادق,متن اشعارشهادت امام صادق,شعرشهادت امام صادق,جهان میهن,زینبیون,شهادت امام جعفرصادق,زندگینامه امام جعفرصادق,شعرسینه زنی امام صادق,مدح امام صادق,اشعارامام صادق, شهادت امام صادق,متن اشعارشهادت امام صادق,شعرشهادت امام صادق,جهان میهن,زینبیون,شهادت امام جعفرصادق,زندگینامه امام جعفرصادق,شعرسینه زنی امام صادق,مدح امام صادق,اشعارامام صادق, شهادت امام صادق,متن اشعارشهادت امام صادق,شعرشهادت امام صادق,جهان میهن,زینبیون,شهادت امام جعفرصادق,زندگینامه امام جعفرصادق,شعرسینه زنی امام صادق,مدح امام صادق,اشعارامام صادق, شهادت امام صادق,متن اشعارشهادت امام صادق,شعرشهادت امام صادق,جهان میهن,زینبیون,شهادت امام جعفرصادق,زندگینامه امام جعفرصادق,شعرسینه زنی امام صادق,مدح امام صادق,اشعارامام صادق,, |
نوع مطلب :
<-CategoryName-> |